loading...
دلنوشته ها
نورالله بازدید : 12 نظرات (0)

درد دل باخدا, سخنان اموزنده

 

اشک‌هاي مادر , ...مرواريد شده است در صدف چشمانش
دکترها اسمش را گذاشته‌اند آب مرواريد!
حرف‌ها دارد چشمان مادر ؛ گويي زيرنويس فارسي دارد
دستانش را نوازش مي کنم
داستاني دارد دستانش

 

نورالله بازدید : 15 نظرات (0)

مطالب خواندنی, زندگی زیبا

به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
اوني که زود ميرنجه زود ميره، زود هم برميگرده. ولي اوني که دير ميرنجه دير ميره، اما ديگه برنميگرده ...

به يک‏جايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
رنج را نبايد امتداد داد بايد مثل يک چاقو که چيزها را مي‏بره و از ميانشون مي‏گذره از بعضي آدم‏ها بگذري و براي هميشه قائله رنج آور را تمام کني.

نورالله بازدید : 10 نظرات (0)

 

مردی از دست روزگار سخت می‌نالید. پیش استادی رفت و برای رفع غم و رنج خود راهی خواست. استاد لیوان آب نمکی را به خورد او داد و از مزه‌اش پرسید؟
آن مرد آب را به بیرون از دهان ریخت و گفت: خیلی شور و غیرقابل تحمل است.
استاد وی را کنار دریا برده و به وی گفت: همان مقدار آب بنوشد و بعد از مزه‌اش پرسید؟
مرد گفت: خوب است و می‌توان تحمل کرد.
استاد گفت شوری آب همان سختی‌های زندگی است. شوری این دو آب یکی ولی ظرفشان متفاوت بود. سختی و رنج دنیا همیشه ثابت است و این ظرفیت ماست که مزه آن را تعیین می‌کند پس وقتی در رنج هستی بهترین کار بالا بردن ظرفیت و درک خود از مسائل است.

نورالله بازدید : 11 نظرات (0)

 

 

روزی کشاورزی متوجّه شد ساعتش را در انبار علوفه گم کرده است.

ساعتی معمولی امّا با خاطره ای از گذشته و ارزشی عاطفی بود.

بعد از آن که در میان علوفه بسیار جستجو کرد و آن را نیافت از گروهی کودکان که در بیرون انبار مشغول بازی بودند مدد خواست و وعده داد که هر کسی آن را پیدا کند جایزه ای دریافت نماید.

کودکان به محض این که موضوع جایزه مطرح شد به درون انبار هجوم آوردند و تمامی کپّه های علف و یونجه را گشتند امّا باز هم ساعت پیدا نشد.

کودکان از انبار بیرون رفتند و درست موقعی که کشاورز از ادامۀ جستجو نومید شده بود، پسرکی نزد او آمد و از وی خواست به او فرصتی دیگر بدهد.

کشاورز نگاهی به او انداخت و با خود اندیشید، "چرا که نه؟ به هر حال، کودکی صادق به نظر میرسد."

پس کشاورز کودک را به تنهایی به درون انبار فرستاد.

بعد از اندکی کودک در حالی که ساعت را در دست داشت از انبار علوفه بیرون آمد.

کشاورز از طرفی شادمان شد و از طرف دیگر متحیّر گشت که چگونه کامیابی از آنِ این کودک شد.
پس پرسید، "چطور موفّق شدی در حالی که بقیه کودکان ناکام ماندند؟"

پسرک پاسخ داد، "من کار زیادی نکردم؛ روی زمین نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صدای تیک تاک ساعت را شنیدم و در همان جهت حرکت کردم و آن را یافتم."

ذهن وقتی که در آرامش باشد بهتر از ذهنی که پر از مشغله است فکر میکند.

هر روز اجازه دهید ذهن شما اندکی آرامش یابد و در سکوت کامل قرار گیرد و سپس ببینید چقدر با هوشیاری به شما کمک خواهد کرد زندگی خود را آنطور که مایلید سر و سامان بخشید.

درباره ما
سلام به همه دوستان گرامی به کلبه جدید بنده و خودتان خوش آمدید .:: نظرات شما برای بنده خیلی مهم و ارزشمند است لطفا با ارسال نظرات خود ما را در ارائه مطالب بهتر در وبلاگ یاری بفرمایید .:: در ظمن دوستان خواهشا در بخش جعبه ارسال پیام فقط در مورد وبلاگ نظر دهید و دربخش ارسال نظرات در مورد مطلب ارائه شده نظرتان را بنویسید .::زمان طولانی میشود برای کسانی که غصه دارند.کوتاه میشود برای کسانی که شاد هستند. دیر می گذرد برای کسانی که منتظر هستند زود می گذرد برای کسانی که عجله دارند اما.......اما ابدی میشودبرای کسانی که عاشق هستند.:: دوستان لطفا نظر و رای خود را هم حتما در مورد مطالب بیان کنید :. برای دیدن دیگر مطالب هم به صفحات دیگر یا از طریق آرشیو مراجعه کنید و اگر از مطالب خوشتان آمد اشتراک کرده و یا به دوستانتان وبلاگ را معرفی کنید.: امیدوارم لحظات خوشی را با ما سپری کنید کوچیک شما نورالله
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    دوستان خوبم... نظر شما درمورد وبلاگ چیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 29
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 30
  • آی پی دیروز : 7
  • بازدید امروز : 32
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 2
  • بازدید هفته : 39
  • بازدید ماه : 35
  • بازدید سال : 178
  • بازدید کلی : 1,849
  • کدهای اختصاصی